خبرگزاری مهر-گروه دین و آئین- نگار احدپور اقبلاغ: سخن درباره کرامت انسان از منظر قرآن، از این جهت دارای اهمیت است که جایگاه و ارزش وجودی انسان را، گذشته از تعلقات نژادی، دینی و جغرافیایی نشان میدهد و به گونهای توصیف میکند که ناظر به ساختار هستی شناسانه اوست. در گفتگویی که تقدیم نگاه تان میشود سعی داریم به بررسی جایگاه کرامت و ارزشهای انسانی از منظر قرآن کریم بپردازیم، از این رو با حجت الاسلام سید باقر علمالهدی، محقق، کارشناس دینی و استاد حوزه علمیه تهران به گفت و گو نشستیم که در ادامه حاصل آن را میخوانید:
حجت الاسلام سید باقر علمالهدی در گفتگو با مهر عنوان کرد: یکی از محوری ترین موضوعات و مباحثی که در قرآن بدان پرداخته شده، جایگاه و موقعیت ویژه انسان در عالم هستی است، قرآن کریم میفرماید، «وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنْ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً؛ ما فرزند آدم را گرامی داشتیم و او را در خشکی و دریا به حرکت در آوردیم و به آنها از روزیهای پاکیزه بخشیدیم و بر بسیاری آفریدههای خود برتری دادیم.». با دقت در این آیه نخست در مییابیم که این کرامت از آن فرزندان آدم است و شامل همه آنان میشود. قید مؤمن، مسلمان، حتی انسان وجود ندارد.، ثانیاً برای این موجودِ گرامی داشته شده، امکانات، وسایل، فرصت حرکت و جابه جایی و رزق پاکیزه فراهم شده است. و در نهایت به جز گرامی داشتن، بر بسیاری آفریدهها برتری داده شده است که نشان میدهد، کرامت چیزی جز برتری است.
علم الهدی افزود: تکریم انسان، نهادن ویژگیهایی در این موجود است که در دیگران نیست و امری اعتباری یا تنها احترام نیست. دادن چیزهایی است که در دیگر موجودات هست؛ اما در انسان بیشتر و کاملتر است. از این رو، تکریم معنایی درونی است که به دیگری کاری ندارد و تنها آن موجود شرافت و عنایت یافته است و شامل همه، حتی مشرکان و کافران هم میشود؛ بر خلاف «تفضیل» که در مقایسه و اشتراک ارزیابی میشود.
این کارشناس مذهبی تصریح کرد: اکنون این پرسش مطرح است که این ویژگیها چیست که کرامت انسان بر آن متوقف شده و فلسفه کرامت و ارزش گذاری انسان معرفی شده است؟ با ارزیابی شخصیت انسان، ممکن است امتیاز ویژه انسان که در میان موجودات زمینی وجود دارد، عقل باشد یا عقل و اراده یا ایمان و کمالات معنوی. علامه طباطبایی وجه کرامت ذاتی انسان را عقل میداند؛ در حالی که عقل صفت ممتاز انسان از موجودات زمینی است؛ اما نسبت به ملائکه نیست، در صورتی که صفت ممتاز انسان عقل و اراده و حق انتخاب است. ممکن است کسی بپرسد که از کجای آیه استفاده میکنید که کرامت انسان، به تعبیر علامه طباطبایی عقل است و به نظر نویسنده، اراده و حق انتخاب و نمیتواند ایمان و کمالات معنوی باشد.
علامه طباطبایی، فلسفه تکریم انسان را اختصاص یافتن چیزی میداند که در انسان مشاهده میشود و در دیگران یافت نمیشود
وی خاطر نشان کرد: باید پرسید که عامل کرامت انسان چیست که نه در موجودات ارضی وجود دارد و نه در موجودات سماوی؟ تفاوت جمادات، نباتات و حیوانات با انسان در چیست؟ ملائکه الله و عالم ارواح در آسمانها چه چیزی ندارند که موجب خضوع آنها نسبت به انسان شده است؟ جن برخی خصایص عقلی را دارد و آن گونه که از برخی آیات قرآن استفاده میشود که ایمان میآورند؛ اما در آنها خلاقیت ذاتی و پذیرش مسئولیت و توسعه مادیت و معنویت مشاهده نمیشود؛ اما در انسان وجه جامعی دیده میشود که از سویی ملکوتی است و از سویی ناسوتی. علامه طباطبایی، فلسفه تکریم را اختصاص یافتن چیزی میداند که در انسان مشاهده میشود و در دیگران یافت نمیشود؛ به عبارت دیگر، ایشان از روش سبر و تقسیم، در پی اثبات دلیل کرامت است: انسان در میان موجودات هستی به واسطه عقل، ویژگی دارد که باعث برتری و افزایش بر دیگران در صفات، احوال و کارها میشود.
وی با تاکید بر اینکه زندگی انسان از این جهت با زندگی سایر جانداران فرق دارد که حیوانات، به حکم غریزه زندگی میکنند؛ اما انسان عقل و اراده دارد و با نیروی ابداع و ابتکار کار میکند. افزود: انسان نه تنها بر خود حق دارد، بلکه بر دیگر موجودات هم حق دارد: «إنّکم مسؤولون حتّی عن البقاع و البهائم».به همین دلیل که عقل دارد، اراده، ابداع و ابتکار هم دارد؛ مسئولیت شناس و مسئولیت پذیر است، به همین دلیل نیز کرامت دارد.
علم الهدی گفت: بنابراین، فلسفه کرامت انسان از سوی خداوند، داشتن اراده و اختیار، و توانایی حق انتخاب، ابداع، ابتکار، بیان خواستهها، نطق، خط و تسلط بر دیگر موجودات است. البته اموری که با داشتن عقل تناسب دارد و این نکته با استفاده از سبر و تقسیم و مقایسه میان انسان با موجودات و آیات قرآن استفاده میشود، زیرا خداوند تکریم انسان را امری اعتباری و تصادفی قرار نداده، بلکه نسبت به واقعیت و حقیقتی از ذات انسان و تکوینی قرار داده است. از طرفی این اوصاف را به انسانی خاص چون مؤمن اختصاص نداده و در مقام بیان آنها به طور مطلق سخن گفته و به ذات انسان وابسته ساخته است و اگر در انسان سلبیّات بسیاری نسبت به پذیرش انسان و تخلفات و نافرمانیهای وی دیده میشود، اما در برابر انسان، ابتکارات و خلاقیتهای بسیاری، در کشف پدیدهها و بهکارگیری طبیعت و در نوردیدن جهان آفاق دارد و باز آفرینی، نوآوری، شناخت طبیعت و خدمت به جامعه انجام داده که بی نظیر است. به همین دلیل کرامت انسان به ذات او تعلق میگیرد و از همین جهت، موجودی ممتاز و انحصاری است و کرامت او نمیتواند ناظر به کمالات معنوی و فعلیت انسان در آینده باشد. همین که چنین استعدادی را در کلیت دارد، جامعه انسانی از موجودات دیگر ارزش بیشتری مییابد؛ هر چند در میان آنها ضایعات، آفات و انحرافاتی دیده میشود.
وی در ادامه خاطرنشان کرد: آیاتی که در این خصوص مورد بررسی قرار میگیرد، به دو جهت، دلیل و شاهد کرامت انسان است: یکی اینکه بیانگر وضعیت ذاتی انسان است. برخی هم به این دلیل، مبنای کرامت قرار گرفته اند که اگر انسان کرامت نداشت و کرامت او ذاتی نبود، این گونه جهان را برای او آماده نمیکرد و این گونه حقوق و ارزش اجتماعی قائل نمیشد و برای انسان از آن جهت که انسان است، حریم تعیین نکرده و سرمایه گذاری نمیکرد، چیزی که مانندش در سایر موجودات مشاهده نمیشود؛ به عبارت دیگر، ما گاهی از اینکه خداوند انسان را خلیفه، امانتدار و دارای علم ویژه و مثل اعلا قرار داده، میفهمیم که کرامت ذاتی دارد و گاهی از اینکه فرشتگان به او سجده کردند، موجودات جهان در تسخیر اوست، و حیات مادی و معنوی او ارزش دارد، میفهمیم که انسان کرامت دارد؛ به هر حال به بررسی این آیات میپردازیم.
انسان مسجود فرشتگان
این محقق تاریخ اسلام با بیان اینکه از مبانی کرامت و از نشانههای ارزش وجودی انسان در قرآن، میتوان به «سجده فرشتگان بر انسان» خاطرنشان کرد: خداوند در سوره اعراف میفرماید: وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَه اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ، خداوند در آغاز انسانها را آفریده، سپس به او صورت انسانی داده و خواسته که او را خلیفه خود در روی زمین قرار دهد. از تعبیر جعل به جای خلق استفاده برده و آنگاه به ملائک دستور داد تا به او سجده کنند. این آیه نه تنها نشان میدهد که انسان و نه آدم، دارای مقامی والا و متعالی است، بلکه از ملائکه نیز برتر است؛ زیرا اگر موجودی از ملائکه کاملتر و بر آنها افضل نبود، درست نبود که وجود کامل بر وجود ناقص خضوع کند.
وی افزود: نکته دیگر آنکه هر چند ملائکه در آغاز نسبت به خلیفه شدن انسان اعتراض داشتند؛ اما پس از آنکه معلوم شد انسان با همه اوصاف و خصوصیات بشری، همچون فسادگری، خون ریزی و…، باز هم ویژگی دارد که به اعتراف قصور فهم خود ناچار است. آنگاه که خداوند به ملائکه دستور سجده میدهد، بلافاصله آنها هم سجده میکنند و این برتری را میپذیرند. نکته سوم آنکه در سجده ملائکه به آدم خصوصیتی نیست تا کرامتی برای آدم ثابت شود، چون جعل خلیفه ناظر به انسان است، کرامت از بنیآدم است، دلیلی ندارد که کرنش و خضوع مخصوص آدم باشد؛ به ویژه آنکه در آیۀ یاد شده، سجده به آدم پس از آن مطرح میشود که خداوند در خطاب به همه انسانها و از باب ذکر نعمت و امتنان میگوید: وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَه اسْجُدُوا. یعنی سجده ملائکه، به عنوان پدیدهای تاریخی بوده و در پدیدههای تاریخی، عینیت لازم است.
علم الهدی تصریح کرد: در آن زمان، جز آدم کس دیگری نبوده است. نکته دیگر و شاهد بر عمومیت سجده، تعبیراتی است که در سوره حجر بیان شده است. در آنجا مسأله به صورت کلی آمده است: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ؛ وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ * فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ» یعنی سجده ملائکه جنبه شخصی نداشته و ناظر به کلیت انسان، با ویژگی او بوده است.
انسان جانشین خدا بر روی زمین
وی با بیان اینکه از دیگر مبانی کرامت در توصیف انسان، جانشینی خداوند در روی زمین است. گفت: این جانشینی به یک انسان اختصاص ندارد و شامل همه انسانها است. و اینکه حکایت از مقام، ارزش و جایگاه تکوینی در نظام هستی است: وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَه. در این آیه، خداوند با «اذ» که به واقعیت پیشینی و ذکر خاطره نظر دارد، میگوید: به خاطر بیاور آن هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روی زمین جانشینی قرار خواهم داد. با اینکه فرشتگان میگویند: ما تسبیح و حمد تو را به جای میآوریم و تو را تقدیس میکنیم، آیا باز هم لازم است که موجوداتی را خلیفه خود قرار دهی؟ گویی خداوند وقتی با ملائکه سخن میگوید، به صراحت مرتبهای بالاتر از آنها را یادآوری میکند و آن خلیفه شدن است. خلیفهای که گاهی تقدیس و تسبیح میکند و گاهی خیر؛ چه بسا فساد و خون ریزی هم میکند؛ در صورتی که فرشتگان همگی و همواره تسبیح و تقدیس میکنند. در این آیه خداوند استدلال فرشتگان را رد نمیکند، بلکه میگوید: در خلیفه قرار دادن این موجود راز و رمزی است: إنَّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ. به هر حال در مورد خلیفه شدن انسان، نه فقط آدم، در آیات دیگر تأکید می ورزد: ثُمَّ جَعَلْنَاکُمْ خَلَائِفَ فِی الْأَرْضِ.
انسان امانت دار خدا
این استاد حوزه علمیه افزود: قرآن، انسان را امانت دار خدا معرفی میکند و این مسأله را با یادآوری مقدمهای بیان میکند: این امانت را بر آسمان، زمین و کوهها عرضه کرد، ولی آنان از حمل آن سر بر تافتند و از آن هراسیدند؛ اما انسان آن را بر دوش کشید: إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَینَ أَنْ یحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولاً از این تعبیرها استفاده میشود که پذیرفتن امانت، از ویژگیهای انسان است که همه موجودات جهان آفرینش از پذیرش آن سرباز زده اند.
وی افزود: سخن از معنای امانت و ارتباط آن با کرامت انسان است. بی گمان وقتی گفته میشود، بر انسان عرضه شد، منظور این نیست که به صورت تشریعی و عرضه بر یکایک انسان، بوده است. چون میدانیم که چنین چیزی اتفاق نیفتاده است. پس باید منظور از عرضه، نهادن در خمیرمایه و فطرت انسان باشد؛ چیزی که میتواند مایه امتیاز انسان از دیگر موجودات، به لحاظ ساختار وجودی باشد: با عقل، اختیار و اراده که انسان را از سایر موجودات برتری ببخشد و روشن است که این آیه در مقام بیان خبر از مقام و ارزش گذاری است. به همین دلیل، اوصاف ظلوم و جهول که به ظاهر عتاب و خرده گیری است؛ اما در حقیقت نوعی تمجید است. چون اگر این انسان دارای وصفی است که میتواند فساد و سفک دما کند و ظلوم و جهول باشد؛ یعنی قدرت انتخاب دارد و همه حالات خوب و بد برای او فرض است و مانند ملائکه نیست که لَا یعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیفْعَلُونَ مَا یؤْمَرُونَ. و مانند آسمان و زمین و کوهها هم نیستند که تسلیم او هستند طوعاً و کرهاً. و لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعاً وَکَرْهاً از این رو موهبتی است که خدا به انسان داده و در حد خود ارزش یافته است، به همین دلیل، آیه امانت به قول علامه طباطبایی، نشانگر کرامت ذاتی انسان است. بنابراین، داشتن استعداد و پذیرش امانت، از مبانی کرامت و شناخت هویت انسان است.
انسان اشرف مخلوقات
علم الهدی در ادامه افزود: از دیگر شواهد کرامت ذاتی، آیاتی است که انسان را اشرف مخلوقات میداند و خلق انسان را در نیکوترین صورت معرفی میکند و خدا با آفرینش وی، به کاری که انجام گرفته، آفرین میگوید. هر چند سخن درباره اشرف مخلوقات بودن انسان، نگاهی دیگر به انسان و ارزش اوست؛ اما از آنجا که قرآن با تعبیرهای مختلف درباره جایگاه انسان سخن گفته، این تعبیر هم در نشان دادن کرامت انسان قابل توجه است.
وی خاطرنشان کرد: قرآن کریم پس از شرح چگونگی آفرینش انسان و سیر مراحل آن میگوید: ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ؛ آنگاه آفرینشی دیگر پدید آوردیم، آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است. همچنین آمده است: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ؛ به راستی انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم. این توصیفات، هر چند به بهترین آفرینش و نیکوترین صورت انسان نظر دارد؛ اما سخنان دیگری در قرآن آمده است که برتری انسان را به گونهای روشنتر بیان میکند: وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً؛ تنها به انسان کرامت بخشیده، بلکه او را بر بسیاری آفریدهها برتری داده است. به همین دلیل میتوان به موقعیت انسان از نگاه قرآن به عنوان اشرف مخلوقات سخن گفت.
انسان و روح خدایی
این پژوهشگر تاریخ اسلام عنوان کرد: در نظر قرآن، آفرینش انسان از آن جهت ارزش ویژه ای دارد که از روح خود خدا ترکیب یافته و اگر بُعد جسمانی او زمینی و خاکی است، بُعد معنوی و ملکوتی او الهی است: ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِِهِ؛ فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ؛ به همین دلیل، انسان کامل میتواند از میان انسانها برخیزد و انتخاب شود و مثل اعلای خدا و مظهر اسامی و صفات الهی شود. در انسان از نظر وجودی، چنین ظرفیتی وجود دارد و قرآن این ارزش را یادآور میشود.
انسان دارای اراده و اختیار
وی اراده و اختیار را از دیگر ویژگیهای انسان که قرآن بدان اشاره کرده، برشمرد و گفت: انسان در پوییدن راه هدایت و انجام تکالیف الهی خود تصمیم میگیرد. انسان به گونهای آفریده شده که با گرایشهای دوگانه خیر و شر به دنیا بیاید و با تمایلات گوناگون و فرصت انتخاب آزمایش شود. الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاةَ لِیبْلُوَکُمْ أَیکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً. خدایی که مرگ و زندگی را آفرید و انسانها را به این دنیا آورد تا بیازماید که کدام یک نیکوکردارتر خواهند بود، بلکه تمام امکانات مادی و معنوی را برای انسان فراهم ساخت و آنچه نیاز داشت، در اختیار او قرار داد، تا ببیند چگونه از آنها استفاده میکند: إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛ بنابراین، ارزش انسان به این است که میتواند کار بد انجام دهد؛ ولی به کارهای خوب میپردازد و به همین دلیل پاداش میگیرد. او میتواند کار خوب انجام دهد؛ ولی کارهای خوب انجام نمیدهد و به همین دلیل توبیخ و مجازات میشود. میگوید هر که بخواهد ایمان میآورد و هر که بخواهد، کفر می ورزد: وَمَنْ شَاءَ فَلْیکْفُرْ؛ خداوند نخواسته به صورت جبری در کارهای انسان دخالت کند، بلکه خواسته است، ناظر و ممتحن اعمال او باشد: فَلَیعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیعْلَمَنَ الْکَاذِبِینَ.
علم الهدی تصریح کرد: از نظر قرآن، هر انسانی مرهون تلاش و کوشش خود است: وَأَنْ لَیسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی، و نتیجه تلاش خود را می بیند: فَأُوْلَئِکَ کَانَ سَعْیهُمْ مَشْکُوراً. اگر نیکی کردند، به خود کرده اند و اگر بدی، آن هم به خودشان باز میگردد: إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِاَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا؛ کسی نمیتواند آنها را مجبور کند. ارزش کار به انتخاب و اختیار انسان است: مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَیهَا؛ هر کس نیکی ورزد، به سود خود اوست و هر کس کار بد انجام دهد، به زیان خودش است.
ادامه دارد...
نظر شما